سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غروب تنهایی


ساعت 7:48 صبح جمعه 87/3/10

بچه بودم آسمان آبی بود

این جهان برای من بازی بود

دیرگاهیست که دیگر آسمان آبی نیست

دیگر آن بچگی و بازی نیست

آسمان زندگیم گه گاهی ابریست

چشمان خسته ام همیشه بارانیست

کاش می شد غصه ها را کم کنیم

سردی برخوردها را کم کنیم

کاش می شد در هوای بچگی

زندگی را بی غمی پایان کنیم

دوست دارم بشکنم بغض گلو

سیل اشکی از دلم جاری کنم

کاش عشقم باورت می شد

تا کمی بی مهری را کم کنی


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:6 صبح جمعه 87/2/20

من،تورو دوست داشتم و تو اینو هیچ وقت ندونستی

من بی تاب تو بودم ،تو منو قابل ندونستی

من اینجا بی تو تنهام تو بگو که با که هستی

تو بگو ای مهربونم با خیال کی نشستی

من به یادت،با خاطراتت،زنده ام تا زنده هستی

گر چه تو تنهام گذاشتی،رفتی قلبمو شکستی

من در این کلبه ی تنها با خیال تو نشستم

با هر نفس، با هر تپش بدون به یادت هستم


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:31 صبح جمعه 87/2/13

وقتی گفتم عاشقت شدم سردو بی صدا از کنارم رد شدی

وقتی غرورمو زیر پا گذاشتم اونو شکستی

وقتی اشک ریختم،با لبخندی پیروزمندانه نگاهم کردی

وقتی التماس کردم که نری پوزخندی زدی وتنهام گذاشتی

حالا برگشتی و با چشمای خیست می گی می خوای بمونی

ولی افسوس که برای بازگشت دیر است.


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:55 صبح چهارشنبه 87/2/4

این دل دیونه ی من زندونی عشقت شده...

فکرنکنی دروغ می گم اینا همه ثابت شده...

عشقت قفس شدومنم پرنده ی اون قفسم...

فکرنکنی پرمی کشم مهمونتم تادرمیاداین نفسم...

پرنده های قفسی عادت دارن به بی کسی ...

نزار که عادتم بشه رنج و غم و دلواپسی...

یه روز اگه نبینمت کز می کنم کنج قفس...

چه جوری ثابت بکنم شدی برام تو همه کس...


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:48 صبح جمعه 87/1/23

بهم می گفت اندازه ی ستاره های آسمون دوست دارم

یه روز که به آسمون نگاه می کردم دیدم یه ستاره از آسمون جدا شدو افتاد

با خودم گفتم یعنی الان اون منو یکی کمتر از قبل دوست داره

پس هر ستاره که بمیره یکی از عشق اون نسبت به من کم می شه

و بالاخره یه روز همه ستاره ها تموم می شن پس عشق نمی مونه

ولی من بهش گفتم اونو اندازه آسمون دوست دارم

چون نه کم می شه نه از بین می ره.


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
27
:: بازدید دیروز ::
12
:: کل بازدیدها ::
95459

:: درباره من ::

غروب تنهایی

مدیر وبلاگ : فاطیما[61]
نویسندگان وبلاگ :
negin (@)[32]

black_snow (@)[0]


دست نوشته هایی از یک دل که با اشک قلم جاری شدن

:: لینک به وبلاگ ::

غروب تنهایی

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
بهار 1389

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
دهکده ی عکس
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
دکتر علی حاجی ستوده
جوانی تنها از نسل ایران
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
کاش ماهی بودم و همیشه با آب میثاقی دوباره داشتم
خاطرات دانشجویی در شهری غریب
حرمت سبز
ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان

:: لوگوی دوستان من::







::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::