سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غروب تنهایی


ساعت 4:18 صبح سه شنبه 89/3/4

آخ چه دردی می کشم

یادمه لحظه دیدار یادمه اون اولین بار

یاد لبخندهای گرمت چشای همیشه بیدار

نمیدونم چی بخونم من از عشقم گله دارم وقتی رفتی از کنارم بی قرار بیقرارم

قسمت میدم به اون لحظه گرم شنایی

قسمت میدم تر رو به پاکی عشق خدایی

قسمت میدم به اشکام که نگیر ازم بیزازی

منو تنها نذاری

فکر فکر رفتنت توسرم دلم میگیره

وقتی میری تا برگردی غصم میگیره

تر رو قسم به اون خدابا دل عاشق

نکنه لحظه ای بازیت بگیره

عشق من دلتنگ اون خنده هاتم

گذشته ها و خطراتم

هرلحظه از عمرم که میره یاد تو ازیادم نمیره

عشق من غروب پاییز نگاتم

هرلحظه مجنون صداتم

به عکس تو میشم خیره بازم دلم اروم میگیره

اگه تنهایی یه درده تب تنهایی چه سرده

گفتی که برمیگردی نکنه که برنگردی


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:0 صبح سه شنبه 89/3/4

چه قدر سخته وقتی ادم دیگه یاری نداره

چه قدر سخته وقتی ادم یه دلداری نداره

چه قدر سخته وقتی عاشق بخواد چیزی بگه
ولی با عشق سر و کاری نداره

چه قدر سخته ببینه واسه درد و غمش واسه روز خوشش یه همراهی نداره
اره سخته چرا سخته بدونی بی وفا بوده و رفته بی وفایی میون عاشقا

جایی نداره

 
چه قدر سخته چه قدر سخته وقتی یاری نباشه چه قدر سخته
دل از یارش شکسته


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:52 صبح سه شنبه 89/3/4

عشق چیست؟ چه واژه ی غریبی ! چرا همه عاشق می شوند ؟ چرا عاشق ها جدا می مانند ؟ چرا

عشق به معنای رنج و عذاب و جدایی است ؟ آری من عاشق شدم ،عاشق تر از همه می دانم که

باور نمی کنی . اما من عاشقم ، عشقی که هیچ وقت نمیمیرد ! عاشقی که هیچ وقت عشقش را

فراموش نمی کند،عاشقی که معشوقش از عشق او نسبت به خودش خبر ندارد . عاشقی که حتی

نمیداند که معشوقه ی او عاشقش است یا نه ؟ نمی ترسم از هیچ چیز نمی ترسم از هیچ کس برای

رسیدن به او هراسی ندارم . نه ، نمی توانم فراموشش کنم ,با او زنده ام با او نفس می کشم دردنیا

تنها اوست که دوستش دارم . وقتی که شبها گریه میکنم آرزو میکنم بمیرم نمی دانم شاید نباید به

این زودی عاشق میشدم ، ولی شدم در یک لحظه عاشقش شدم یک عشق پاک . هر شب آرزو میکنم

از هر راهی که شده خبری از او به من میرسید که آیا دوستم دارد یا نه ؟ اگر فقط این را می

فهمیدم . اگر عاشقم بود عاشقش هستم ولی اگر عاشقم نبود .......

 


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:47 صبح سه شنبه 89/3/4

خیلی وقته دیگه بارون نزده

 
رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پرپر نشده

دل آسمون سبکتر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توی سینه منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:42 صبح سه شنبه 89/3/4

دلم برای کسی تنگ است


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:39 صبح سه شنبه 89/3/4

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…


دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …


دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…


دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …


دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…


دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…


دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …


دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …


دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…


دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…


دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…


دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…


دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…


دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…


دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…


دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…


دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…


دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…


دلم برای کسی تنگ است


¤ نویسنده: negin

نوشته های دیگران ( )

<      1   2      

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
42
:: بازدید دیروز ::
12
:: کل بازدیدها ::
95474

:: درباره من ::

غروب تنهایی

مدیر وبلاگ : فاطیما[61]
نویسندگان وبلاگ :
negin (@)[32]

black_snow (@)[0]


دست نوشته هایی از یک دل که با اشک قلم جاری شدن

:: لینک به وبلاگ ::

غروب تنهایی

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
بهار 1389

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
دهکده ی عکس
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
دکتر علی حاجی ستوده
جوانی تنها از نسل ایران
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
کاش ماهی بودم و همیشه با آب میثاقی دوباره داشتم
خاطرات دانشجویی در شهری غریب
حرمت سبز
ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان

:: لوگوی دوستان من::







::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::