سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غروب تنهایی


ساعت 7:6 صبح چهارشنبه 89/3/5

بیا ای نازنین ،ای دلبر من     

                    بیا بنشین در این خلوتگه من

من اینجا با خیالت شاد هستم   

                     زهر غم جز فراغ آزاد هستم

ز دست دوریت فریاد گشتم    

                      میان کوچه ها آواره گشتم

بیا دستم بگیر ای مهربونم    

                      نگو نه، نمی خوام پیشت بمونم


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:17 صبح سه شنبه 89/3/4

 نگین


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:17 صبح سه شنبه 89/3/4

کجایی عزیزم، ببینی که تنهام
کجایی ببینی، چه تاریکه شبهام
چی شد تو نگاهت،کس دیگه ای بود
کجایی که بعد تو غم همدمم بود
نگاهم هنوزم تو حسرت نگاهت
بیا تا بریزم اشکامو به راهت
کجایی گل من؟ تو رفتی میدونم
دل تنگه واسه تو نا مهربونم

بدون تا ابــد تو قلب منی
ولی باز چه ساده دلو میشکنی
اونی که پرهاشو بست و نشست
چه ساده پریدو دلم رو شکست

نبودی ببینی،چی اومد سر من
کجایی ببینی شکسته پر من
پریدی چه ساده تو تنها نذارم
میدونی که نای پریدن ندارم
پر من شکسته نکن ناامیدم
بدون بعد چشمات خوشی رو ندیدم
چه شبها به یادت نشستم میدونی
بسه گریه زاری،تو نا مهربونی

بدون تا ابــد تو قلب منی
ولی باز چه ساده دلو میشکنی
اونی که پرهاشو بست و نشست
چه ساده پریدو دلم رو شکست

نگین



¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:16 صبح سه شنبه 89/3/4

خدا نشونه شو از کی بگیرم
دارم دق می کنم بذار بمیرم
آخه هنوز دلش از جنس سنگه
هنوز دلم واسه دلتنگی تنگه
چطور دلش اومد از پا بیافتم
بهش نازک تر از گل هم نگفتم

باور ندارم منو تنها میذاره
دلم واسه ش یه ذره شد اما دیگه نیس
لعنت به تو ای دست سرد روزگار
حالا فقط من موندم و این چشای خیس
هر چی به من بگی واست همون میشم
فقط یه بار دیگه بیا دستمو بگیر
ای دل صبور و بی کس من
اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر
حالا من موندم و همین دو تا چش گریون
موندم توی این کوچه ها آس و پاس و حیرون
حالا من موندم تو و شب بی ستاره
منم تو و خاطره ها عشقمون می باره

خدا ازت می خوام یادش نیافتم
چه حرفایی که از عشقم شنفتم
خدا اگه نمی شنوه صدامو
بهش بگو دلیل گریه هامو
اونی که گفته بود عاشق ترینه
حتی خیانتش به دل می شینه

باور ندارم منو تنها میذاره
دلم واسه ش یه ذره شد اما دیگه نیس
لعنت به تو ای دست سرد روزگار
حالا فقط من موندم و این چشای خیس
هر چی به من بگی واست همون میشم
فقط یه بار دیگه بیا دستمو بگیر
ای دل صبور و بی کس من
اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر
حالا من موندم و همین دو تا چش گریون
موندم توی این کوچه ها آس و پاس و حیرون
حالا من موندم تو و شب بی ستاره
منم تو و خاطره ها عشقمون می باره

نگین



¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:16 صبح سه شنبه 89/3/4

یه روزی عاشقش بودم
چه روزایو سر کردم
باهام غریبه بود اما
گذشتو عاشقش کردم
ما دوتا هم نفس بودیم
قسم به قطره اشکامون
اما قسمت نشد باشیم
حالا خالیه دستامون

منم عاشقترین بودم
تو چشماش عشقو میخوندم
یه عمری ضربه ها خوردم
ولی بازم پیشش موندم
ما دوتا جفت هم بودم
رو عشق هم قسم خوردیم
اما رفت از پیشم انگار
منو دل هردومون مردیم

اگر چه خالیه دستام
هنوزم عاشقش هستم
نمیتونم برم تنها
بدجوری دل به اون بستم
منم اشکاش میاد یادم
اخه عشقو یادش دادم
دیدم جلوی چشمام رفت
چه ساده از دستش دادم

روزای روشن و شادش واسه اون
حسرت شبا بمونه واسه ما
اگه غصه هم نیاد سراغمون
دیگه فردا چی میمونه واسه ما
اخه فردا چی میمونه واسه ما

چرا درد منو هیشکی
تو این دنیا نمیدونه
چشام اسیر چشماشه
دلم تو حسرت اونه
یه روز خوش ندیدم من
از اون روزی که اون رفته
سراغشو نمیگیرم دیگه از روزای هفته
هنوز تو حسرت اونم
چرا رفته نمیدونم
شاید برگرده اون اما
دیگه پیشش نمیمونم
دلم از دست اون خونه
دیگه پیشم نمیمونه
براش میمیرم و حتی
که قدرمو نمیدونه

نگین


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:15 صبح سه شنبه 89/3/4

 

درغروب مبهم شهر غریب

 

هیچکس تنهاییم را حس نکرد

 

هیچ تفسیری بجز چشمان تو

 

وسعت شیداییم را حس نکرد

 

فصل سردی را که ویران میشدم

 

هیچکس در خوابهایش هم ندید

 

هیچ دستی برگهای زرد را

 

از درخت باغ تنهایی نچید

 

تاروپود شب پر از اندوه شد

 

هیچکس اندوه شب را کم نکرد

 

لحظه های انتظارت هیچ گاه

 

سینه ام را خالی از ماتم نکرد

 

در شب بی انتها با یاد تو

 

هیچ کس مانند من غمگین نبود

 

هیچ رویایی به جز دیدار تو

 

از شب یلدای من شیرین نبود

 

بعد از ان دیگر کسی مانند من

 

عاشق و دیوانه و شیدا نشد

 

بی تو دیگر وا ژه زیبای عشق

 

روی سطر دفترم پیدا نشد!

 

نگین 


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:14 صبح سه شنبه 89/3/4

به نام ستاره ی شب تاریکم…

یک شب خوب تو اسمون…

یک ستاره چشمک زنون…

خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…

ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…

ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…

اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون…

ماهه اومدستاره رو دزدیدو برد نامهربون…

 ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون…

 حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون

نگین


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:13 صبح سه شنبه 89/3/4

عاشقی چیزی برای هدیه نیست

 

طرح دریا و غروب و گریه نیست

عاشقی یک کلبه ویرانه نیست

 صحبت از شمع و گل و پروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است

بی تو مردن در سکوت یک شب است

نگین


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:47 عصر جمعه 89/2/24

فاصله بین من و تو از اینجا تا خود خداست

                          فاصله ها روخط بزن نگو نمی شه این خطاست

نگو عزیز من نگو ، نگو زمونه بی وفاست

                          دلم برای دیدنت همیشه دستاش به دعاست

بیا ببین چه بی قرار چشمم به راه جاده هاست

                          نگو نمی یای که دلم همه امیدش به شماست


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:25 صبح دوشنبه 88/2/14

بیا ای بی وفا با ما وفا کن           دگر باره مرا آرام صدا کن

بیا دستم بگیرو ناجی ام باش       اگر هم می توانی حامی ام باش

بیا بگشای درها را به رویم           اگر چه من دگر بی آبرویم

بیا آرامش روح و روانم                 هم اگنون من به سوی تو دوانم

بیا هستی بخش زندگانی           تو از حال و هوای من چه دانی

بیا روح و روانم شاد گردان            دگر باره مرا آرام گردان

بیا و این دلم از غم رها کن           طبیب دل تویی آن را دوا کن

خدایا:

مداوا می شود دردم به یکبار        اگر جانم بگیری در غم یار


¤ نویسنده: فاطیما

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
38
:: بازدید دیروز ::
12
:: کل بازدیدها ::
95470

:: درباره من ::

غروب تنهایی

مدیر وبلاگ : فاطیما[61]
نویسندگان وبلاگ :
negin (@)[32]

black_snow (@)[0]


دست نوشته هایی از یک دل که با اشک قلم جاری شدن

:: لینک به وبلاگ ::

غروب تنهایی

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
بهار 1389

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
دهکده ی عکس
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
دکتر علی حاجی ستوده
جوانی تنها از نسل ایران
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
کاش ماهی بودم و همیشه با آب میثاقی دوباره داشتم
خاطرات دانشجویی در شهری غریب
حرمت سبز
ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان

:: لوگوی دوستان من::







::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::